کد مطلب:225246 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:248

بیان پاره ای اخبار که از حضرت امام رضا در پاره ای جهات ائمه نزد مأمون وارد است
در عیون اخبار از حسن بن جهم مروی است كه گفت در مجلس مأمون حاضر بودم و در آن روز حضرت امام رضا صلوات الله علیه شرف حضور داشت و فقهاء و اهل كلام از فرق مختلفه فراهم بودند یكی از ایشان به آن حضرت عرض كرد یا ابن رسول الله به چه چیز تصحیح امامت را برای مدعی امامت می توان كرد فرمود «بالنص و الدلیل» از روی تنصیص و دلیل عرض كرد دلالت امام در چه چیز است فرمود در علم و استجابت دعوت.

معلوم باد این لفظ علم كه گاهی در ذیل احادیث برای امام ذكر می شود نه آن علمی است كه هر كس تواند دارای آن باشد بلكه علوم خاصه ی مخزونه ی الهیه است و همچنین لفظ جهاد كه در حدیث سابق گذشت نه به همان میزان است كه شمشیر بكشند و به ادعای دین جنگ نمایند بلكه شامل اقسام جهاد است كه از قدرت دیگران خارج است و استجابت دعای امام نه همان است كه به هر كسی نسبت می دهند و می گویند دعای فلانی در پیشگاه سبحانی قرین اجابت شد یا فلان شخص



[ صفحه 252]



مردی مرتاض و مستجاب الدعوة است زیرا كه اغلب دعوات داعیان چون از روی علم و اطلاع بر بواطن امور و مصالح نیست و اگر پذیرفتار آید موجب ضرر و خسارت و ندامت داعی می شود این است كه خداوند عالم بصیر كه بر همه چیز و همه حال ماضی و حال و استقبال و حقایق حوادث و مسائل بینا و دانا است آن دعا را مقرون به اجابت نمی فرماید چه مصلحت حال آن بنده را خصوصا اگر مؤمن و پرهیزكار باشد و امورات خود را به حضرت پروردگار تفویض نماید از اجابت دعوات و مستدعیاتی كه بیرون از صلاح حال او باشد بیشتر محروم می شود چه خدای را در كار خود وكیل و كار خود را بدو واگذار و اصلاح امر خود را از او خواستار شده است پس بدو نیك امور آن بنده به خالق او محول شده است لاجرم خداوند رحیم آنچه صلاح حال او است اجابت می فرماید اگر چه در این مسئله نیز مطلبی دقیق است زیرا كه یزدان تعالی مطلقا به واسطه خلاقیت و عطوفت و شئونات الهیت و حكمت وكیل عموم عبادات و تمامت امور عبادخواه بگویند یا نگویند و بدانند یا ندانند و بخواهند یا نخواهند و بشناسند یا نشناسند به جمله راجع و مفوض به حضرت پروردگار عالم بصیر حكیم خبیر رؤف عطوف است «و هو نعم المولی و نعم الوكیل و علیه فلیتوكل المتوكلون و هو بصیر بالعباد فاعلموا ان الله مولیكم نعم المولی و نعم النصیر» كه همه بر طریق عموم است.

بعد از آنكه خداوند تعالی بندگان خود را به آن حالت احتیاج امكانی و ضعف رتبت امكانیت و عدم قدرت و بضاعت و استعداد و استطاعت كامل معنوی امر به رعایت یكدیگر می فرماید مثلا عالم باید رعایت جاهل و قوی رعایت ضعیف و بینا رعایت نابینا و مستطیع رعایت فقیر و امثال این امور را بنمایند تا اسباب آسایش و آرامش ایشان گردد و اگر به راهی كج روند هدایت كنند و اگر بر خلاف مصلحت و عاقبت اندیشی اقدامی نمایند متنبه سازند و ریاست كلیه این امور را به انبیاء مرسلین مبلغین كه از علم ربانی عطا یافته اند مقرر ساخته است و آن وقت خود را در كلام خود نسبت به بندگان خود كه ایشان را محض لطف و رحمت از كتم عدم به عرصه ی وجود آورده



[ صفحه 253]



است و به واسطه ی حكمتهائی كه خود می داند جمله را در مصالح امور معاشیه و معادیه ی خودشان محتاج بدارایان علوم ربانیه و ابلاغات احكام سبحانیه ساخته است و خود نیز ذات كبریایش را نسبت به مصالح بندگان به آن اوصاف رحمانیه خالقیه قادریه عالمیه و غیرها یاد كرده و امر فرموده است كه امور خود را به خالق خود بازگذارند پس بر حسب علوم ربانیه خود باید رعایت جاهل فرماید و اگر جاهل بر ترتیب امور و افعال و عواقب خود عالم نباشد یزدان تعالی بر حسب علم و بصیرت تامه و مهر و ترحمی كه لازمه مقامات الوهیت است به آنچه حكمتش تقاضا دارد نسبت به او نظر عنایت گشاید و اگر غوی و شریر باشد همچنان به طوری كه خود می داند و ترتیباتی كه در تصفیه و تنویر قلب زنگدار و چیرگی نفس اماره و استیلای وسوسه شیطانی و رفع واجب می شمارد او را از ورطه ی غوایت به عرصه ی هدایت در آورد و اگر از روی كوری و كری بر منافع خود و فواید روزگار خود آگاه نباشد او را به جاده انتباه در آورد و كذلك غیر ذلك و جز این نیز نخواهد بود و نخواهد شد منتهای امر اصلاح هر نفسی را به طوری كه مناسب باشد می فرماید اگر چه به سوختن و معذب گردیدن صدهزاران سال باشد تا گاهی زر وجودش را بی غش و بدون آلایش گردانیده ده دهی و سالم گردانیده دارای رتبه و مقام عالی فرماید و به آنجا برساند كه هر چه بخواهد اجابت فرماید پس اینكه در اخبار است كه عدم استجابت پاره ای دعوات به واسطه این است كه معاصی از صعود آن مانع است بسا معانی دقیقه دارد و همه برمی گردد به اینكه رجوع به مصلحت حال تقاضای داعی دارد چه مردم عاصی بواسطه آن زنگار عصیان كه در آئینه ی قلب ایشان نمایان شده است اغلب دعوات و مستدعیات ایشان چیزهایی است كه بر مراتب عصیان ایشان و زنگار قلب و دوری از مقامات انسانیت و مهجوری از ادراك لطائف شئونات نفس ناطقه و نور معرفت می كاهد و خود داعی نمی داند خداوند بصیر كه بر همه مطالب صوریه و معنویه و ظاهریه و باطنیه آگاه است دعوتش را محض نهایت رحمت مستجاب نمی فرماید و الا خداوند تعالی در همه جا و همه وقت حاضر و بر همه چیز بصیر و قادر و بلا مانع می باشد و هیچ



[ صفحه 254]



چیز در حضرت علام الغیوبش حایل و حاجز نتواند شد.

اما چون این زنگار غوایت را كه بر مرآت دل كه حضرت خلاق را منزل است به انوار ریاضت و مجاهدات و اطاعت و عبادت پاك نمایند خدای را از همه چیز چنانكه خود فرموده است به خود نزدیكتر بینند و كار به جائی برسد كه از لطایف اتصالیه و توسلیه هیچ حاجزی در میاندل و صاحب منزل حقیقی پیدا و حاجتمند به دعا نشود و هر چه بخواهد حق خواهد و معنی استجابت دعوات ائمه علیهم السلام از اینجا ادراك شود زیرا كه ایشان به آن درجه به حضرت خلاق قرب پیدا كرده و دارای اخلاق رحمانیه و نور معارف و بینای بر مصالح شده اند كه هر چه خواهند همه از روی حكمت و مصالح مخلوقی است كه در مأمومیت و محكومیت و ظلال تربیت و كمال ایشان هستند، و خدای نیز همان را خواسته است پس دعای ایشان اگر چه در ظاهر مانند ادعیه و دعوات سایر داعیان است اما بر حسب باطن حكم و امر است چه خدای اصلاح امور عباد را به ایشان گذاشته و در وجودات معظمه ی ایشان آن انوار خاصه الهیه را كه شایسته قیام به این امور و مقامات است خلق فرموده است و نور معارف و علوم ایشان را از تمامت مخلوق برتر و اشرف گردانیده است لاجرم آنچه خواهند و امر فرمایند خواسته ی خدا و امر خدا است و اجرای آن واجب است از این است كه هرگز نشد كه دعائی فرمایند و مستجاب نشود چه عین صلاح و كمت است و هرگزش مانعی و دافعی و حایلی نیست. زیرا كه چندانش به مبدا اتصال است كه واسطه در میان خواهش او نشاید بود.

و از این طبقه ی بزرگوار انبیاء و اولیاء و ائمه اطهار كه فرود شویم همچنان بر حسب مراتب مخلوق و اتصالات ایشان به موجب نفوس مقدسه و انوار الهیه به مبادی عالیه دعوات را استجابتی است و هر دعائی كه برای خلق خدا یا تهذیب و تكمیل نفس و طی درجات سامیه اختصاصش بیشتر باشد سریع الاجابةتر خواهد بود از این است كه می فرمایند دعای هر كسی در حق غیر از خودش و خیر غیر زودتر مستجاب می شود زیرا



[ صفحه 255]



كه خالص تر و بی غرض تر است و چون در حق خود دعا نمایند به واسطه طمع و اغراض شخصیه غالبا مستدعی مطالبی شوند كه بیرون از حد مصلحت است از این روی سریع الاجابه نمی شود و از این است كه فرموده اند در مقاصد خود و مستدعیات خود در حضرت یزدان ابرام و اصرار نكنید یعنی همین قدر كه در چیزی از حضرت احدیت مسئلت كردید و این مسئلت را به تكرار آوردید و مقرون به اجابت نیافتید بدانید حكمتی در عدم اجابت است پس به پاره ای اقدامات و ریاضیات و وسایل دنبال نكنید زیرا كه خداوند وهاب محض مراعات این اصرار و دعوات برای تنبیه شما قبول می فرماید اما بعد از آن پشیمانیها حاصل می شود چنانكه این مسئله مجرب است از این است كه پاره ای اوقات كه از ائمه هدی در عالم یقظه یا نوم مطلبی را به اصرار خواستار شده اند و مصلحت در آن ندیده اند و از خدای تعالی به این جهت خواستار نمی شده اند و مسئلت سائل و اصرارش بسیار شده است و نومید و رنجیده خاطرش نخواسته اند فرموده اند این مطلب را به فلان امام زاده جلیل القدر و المنزله رجوع كنید سبب را كه سؤال كرده اند فرموده اند ما چون بر حقایق مصالح و حكم امور آگاهیم شایسته نیست كه آنچه را كه نباید از پیشگاه الهی بخواهیم لكن چون این شخص جلیل دارای رتبت امامت و اینگونه علم و بصیرت نیست چون از او خواهید از خدای می خواهد و به واسطه جلالت مقام و تقرب به حضرت احدیت دعایش مستجاب می شود.

راقم حروف می گوید: شاید به واسطه جلالت و عظمت منزلت او خدای تعالی آن را كه خواسته است و بیرون از مصلحت بوده است قرین صلاح بدارد تا وخامت آن موجب وهن مقام او نشود و مراتب سامیه ی او محفوظ و چون خداوند تعالی وهاب بی ضنت است و در مبدا فیض مطلق بخل را راهی نیست چنانكه به لفظ عموم و بلا استثناء می فرماید «ادعونی استجب لكم و یا مجیب دعوة المضطرین» و می فرماید: «منكم الدعاء و علینا الاجابة» و امثال آن این است كه دعوات مصرین اجابت می شود تا مقام وهابیت مكتوم نماند و اگر كفار نیز دعا نمایند و ریاضتی را متحمل شوند



[ صفحه 256]



بی اجر و جواب نگذارد و لطایف و شعبات و دقایق و لطایف این مطالب برتر از آن است كه افهام ما مردم جاهل یا عقول ناقصه ادراك آن و علل و جهات آن را نماید خداوند تعالی و خلفا و نواب او می دانند.

بالجمله سائل عرض كرد وجه اخبار شما چیست و این خبر دادنها به چه مأخذ است فرمود «ذلك به عهد معهود الینا من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» این اخبار به واسطه عهدی است كه از جانب رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم با ما معهود است یعنی به سبب آن صحیفه ای است كه از پیغمبر به ما رسیده و علم ما كان و ما یكون در آن ثبت است عرض كرد وجه اخبار شما از قلوب جهانیان از چیست؟ امام رضا علیه السلام فرمود آیا قول رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم به تو نرسیده است «انقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنورالله» بپرهیزید از فراست مؤمن چه مؤمن را نظر به نور خداوند است عرض كرد بلی فرمود «فما من مؤمن الا و له فراسة لنظره بنور الله علی قدر ایمانه و استبصاره و علمه و قد جمع الله للائمة مناما فرقه فی جمیع المؤمنین فقال عزوجل فی محكم آیاته ان فی ذلك لایات للمتوسمین» هیچ مؤمنی نباشد مگر اینكه او را فراست و دانایی به شأن است به واسطه نظاره به نور خدا به اندازه ایمان او و مبلغ استبصار او و علم او و خداوند تعالی برای ما جماعت ائمه جمع كرده است آن مقدار فراستی را كه در جمیع مومنان فراهم آورده است و در قرآن فرموده است همانا در هلاك قوم لوط نشانها است برای صاحبان فراست و اول متوسمین رسول خدای و پس از وی امیرالمؤمنین و بعد از او حسن و پس از حسن حسین و امامان از فرزندان حسین علیه السلام هستند الی یوم القیمه.

راقم حروف گوید از این كلمه به حضرت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رجوع می شود چه بعد از سایر ائمه هدی سلام الله علیهم غیر از آن حضرت در شماره ائمه نیست كه تا روز قیامت بماند.

در كتب لغت مسطور است فراست به كسر فاء اسم مصدر از تفرس فیه خیرا می باشد و این دو نوع است یكی آن چیزی است كه خدای تعالی در قلوب اولیای خود می افكند و ایشان به پاره ای حالات مردمان به نوعی از كرامات و حدس صائب و ظن صحیح دانا



[ صفحه 257]



می شوند چنانكه ظاهر حدیث مذكور بر این معنی دلالت می نماید و نوع دوم نوعی است كه به دلایل و تجارب و اخلاق حاصل می شود و متوسم كه در آیه شریفه مسطور است به معنی متفرس متمائل متثبت در نظر خود می باشد تا بر حقیقت آگاه گردد.

راوی گوید این وقت مأمون نظر به آن حضرت افكنده عرض كرد ای ابوالحسن بر این بر افزون بیان فرمای از بهر ما از آنچه خدای تعالی برای شما اهل بیت قرار داده است امام رضا علیه السلام فرمود «ان الله تبارك و تعالی قد ایدنا به روح منه مقدسة مطهرة لیست به ملك لم تكن مع احد ممن مضی الا مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و هی مع الائمة منا یشددهم و توفقهم و هو عمود من نور بیننا و بین الله عزوجل» همانا یزدان تعالی و تبارك مؤید فرموده است ما را به نوری از خودش كه مقدس و مطهر است و آن روح فرشته نیست و این روح به احدی از بر گذشتگان نبوده است مگر با رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم بوده و این روح با ما ائمه می باشد و ایشان را یاری و تشدید می كند و موفق می نماید و این عمودی است از نور در میان ما و خداوند عزوجل مأمون عرض كرد یا ابالحسن به من رسیده است كه قومی در حق شما غلو می نمایند و در شئونات شما از حد می گذرند امام رضا علیه السلام فرمود «حدثنی ابی موسی بن جعفر بن محمد عن ابیه جعفر بن محمد عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی عن ابیه علی بن ابیطالب علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا ترفعونی فوق حقی فان الله تبارك و تعالی اتخذنی عبدا قبل ان یتخذنی نبیا قال الله تبارك و تعالی» پدرم از پدران بزرگوارش از علی بن ابیطالب علیه السلام با من حدیث فرمود كه رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم فرمود مرا بر آنچه حق مقام من است بلندتر مگردانید چه خداوند تبارك و تعالی مرا به بندگی خود برشمرد پیش از اینكه رتبت نبوت بخشد و فرمود:

«ما كان لبشران یؤتیه الله الكتاب و الحكم و النبوة ثم یقول للناس كونوا عبادا لی من دون الله و لكن كونوا ربانیین بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون و لا یأمركم ان تتخذوا الملائكة و النبیین اربابا ایأمركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون»



[ صفحه 258]



هرگز نبوده و نمی سزد بشری را به اینكه خدای تعالی او را انجیل و فهم آن را با علم حلال و حرام و سایر احكام شریعت و پیغمبری دهد پس آن كس با مردمان گوید یعنی بامت خود گوید بندگان من باشید نه پرسش كنندگان خدا لكن شما باید در دین كامل و در خدا شناسی راست و درست یا متمسك به امور دینیه باشید تا از راه اخلاص بیاموزید به یكدیگر كتابی را كه از جانب خدای فرود آمده است و پیوسته بخوانید آن كتاب را و آن را كه از جانب خدای فرود آمده است و پیوسته بخوانید آن كتاب را و آن را درس بگوئید و نیز نمی سزد و شایسته نباشد و امر نفرموده است كه فرشتگان و پیغمبران را خدایان آیا امر می فرماید آن پیغمبر شما را بپوشیدن و شرك آوردن بعد از اینكه مسلمان بودید.

«و قال علی علیه السلام یهلك فی اثنان و لا ذنب لی محب مفرط و مبغض مفرط و انا ابرأ الی الله تعالی و تبارك ممن یغلق فینا و یرفعنا فوق حدنا كبراءة عیسی ابن مریم علیه السلام من النصاری» علی علیه السلام فرمود دو گونه مردم در حق من هلاك شوند و حال اینكه مرا در هلاك ایشان گناهی نیست یكی آن كس كه درباره ی من و شأن و اندازه من به حد افراط رود یعنی شئوناتی در حق من قائل شود كه بیرون از اندازه مخلوق است دیگر آن كسی كه در مقام دشمنی من به حد افراط رود و ما بیزاری می جوئیم و به خدا پناه می بریم از كسی كه در حق و مراتب ما غلو نماید و اغلاق ورزد و ما را از مراتبی كه داریم بالاتر برد مثل بیزاری جستن عیسی بن مریم علیه السلام از نصاری چه خداوند تعالی می فرماید:

«و اذ قال الله (تعالی) یا عیسی بن مریم انت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله قال سبحانك مایكون لی ان اقول ما لیس لی بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسك انك انت علام الغیوب ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدو الله ربی و ربكم و كنت علیهم شهیدا مادمت فیهم فلما توفیتنی كنت انت الرقیب علیهم و انت علی كلشی ء شهید»

یاد فرمای ای محمد كه چون خدای تعالی به عیسی فرمود ای عیسی بن مریم آیا تو مردمان را گفتی كه مرا و مادرم را كه خداوند خود بیرون از خدای تعالی



[ صفحه 259]



بگیرند عیسی عرض كرد منزه می دارم تو را از شرك تنزیه گرداندنی نمی سزد و نمی شاید مرا كه بگویم كه چیزی را بگویم كه مرا نشاید و نباید و حق و سزاوار نباشد اگر من این سخن كرده باشیم تو خود می دانی و آنچه را كه در نفس خود پنهان كنم می دان چنانكه می دانی آنچه را كه آشكارا می نمایم و من نمی دانم آنچه در نفس مقدس تو است با امت خود نگفتم مگر آنچه را كه تو امر كردی كه به ایشان گویم كه بپرستید خدای را كه پروردگار من پروردگار شما است یعنی من مربوب و مخلوق تو هستم نه رب و خالق و من بر اقوال و افعال ایشان گواه بودم چندان كه در میان ایشان بودم پس آن هنگامی كه مرا گرفتی و به آسمان بردی نو نگاهبان ایشان و عالم به احوال ایشان بودی و تو بر همه چیز گواهی و خداوند عزوجل می فرماید:

«لن یستنكف المسیح ان یكون عبدا لله و لا الملائكة المقربون» و نیز خدای عزوجل فرمود «ما المسیح بن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقة كانا یأكلان الطعام» هرگز ننگ و عار و استنكاف و شنار ندارد مسیح بن مریم از اینكه بنده ای از خدای باشد و نه فرشتگان مقرب را عار و ننگی است از عبودیت خدا و می فرماید مسیح پسر مریم كه او را خدا می نامند جز رسولی و فرستاده ی خدای نیست و پیش از وی فرستادگان خدای بودند و مادرش مریم بسیار راست گوی و صدیقه بود چه به تمامت انبیاء و آیات ربانی تصدیق می نمود و این مادر و پسر طعام می خوردند.

«انظر و معناه انهما كانا یتغوطان فمن ادعا للانبیاء بربوبیة او ادعی للائمة ربوبیة او نبوة او لغیر الایام امامة فنحن منه برآء فی الدنیا و الاخرة» بنگر معنای خوردن طعام این است كه هر دو تن چنانكه می خوردند طعام را حاجت به قضای حاجت هم داشتند پس هر كسی در حق انبیاء عظام یا ائمه كرام مدعی ربوبیت شود یا برای ائمه دعوی نبوت نماید یا برای كسی كه امام نیست دعوی امامت نماید ما در دنیا و آخرت از چنین كسی بیزار و بری هستیم.



[ صفحه 260]



معلوم بود از این خبر معلوم شد كه آن روحی كه به رسول خدای و ائمه هدی صلوات الله علیهم بوده و می فرماید از روح خدائی است نه اشارت به روح الامین دارد كه جبرائیل و وحی او باشد نه روح الامر و نه آن روح كه اسم آن ملك اعظم من جمیع الملائكة است.

چه خود می فرماید روح مقدسه مطهره ای است كه فرشته نیست و عمودی است از نور كه در میان ما و خداوند عزوجل است پس معلوم می شود هیچ واسطه دیگر در میان ایشان و خداوند منان نیست و افاضات یزدانی بدون آنی انفصال و فاصله و واسطه به ایشان واصل است و ایشان به همان علوم و افاضات ربانیه بر علم ما كان و ما یكون واقفند و با این حال می توان گفت آنچه در ضمایر قلم و صحایف لوح و صدور ملائكه و طبقات انبیاء و اولیاء و هرذی علمی و عرفانی ثبت شده است از علوم كامله و معارف شامله صادر اول و سبب ایجاد موجودات است این است كه می فرماید این نور جز با رسول خدای و ما امامان به احدی از گذشتگان یعنی انبیاء و اولیاء نبوده است و مانند عمودی از نور است یعنی افاضات و علوم و معارف ربانیه دائما به ما افاضت می شود و تمام موجودات علی حسب مقدار هم از ما مستفیض می شوند و لفظ گذشتگان شامل حال تمام هر طبقه مخلوق از ابتدای آفرینش تا قیامت است چه از زمان رسول خدا و ائمه هدی به بعد نیز در هر عصری این عمود نور با یكی از ائمه است تا قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و از این است كه می فرماید:

آن فراست و علمی كه در تمام مؤمنان متفرق شده است به تمامت از جانب حق به ما رسیده است و هر كسی را به اندازه ایمان و استبصار و علم او عنات می شود و چون ایمان درباره كسی مصداق پیدا می كند كه به پیغمبر و امامان به حق مؤمن شود پس این فراست نیز از ایشان به مؤمنان عنایت می شود و چون شأن و جلالت مؤمن و مقامات عالیه ربانیه ی او در السنه اخبار و احادیث و آیات مشروح است از اینجا توان دانست كه ائمه هدی را چگونه مراتبی و شئوناتی است كه تمام آنچه در دیگران به تفاریق هست همه در ایشان و از ایشان بهره ی دیگران است.



[ صفحه 261]



و از این روی بود كه مأمون چون این كلمات بشنید از روی استعجاب و حسد روی به آن حضرت آورد و عرض كرد بیان فرمای از آنچه خدای تعالی برای شما اهل بیت قرار داده است و چون آن جواب و آن فضل عظیم و اختصاصی را بشنید بگمان خود نكته بدست آورد و خواست عنوانی نماید و آن حضرت در جواب او جوابی غرورآمیز دهد كه از خصایص شئونات الهیه باشد و آن وقت مردم را بر آن حضرت بشوراند به مقصود خود نائل گردد و آن حضرت را واجب القتل و مدعی امر الوهیت نماید نرم نرم پرسید كه مرا رسیده است كه جمعی در حق شما غلو نموده در تقریر مراتب شما از حد درگذشته اند و امام رضا علیه السلام برای دفع توهم دیگران جواب او را از خود بازنداد با اینكه مطلبی آسان بود و به محض اظهار بندگی و مخلوقیت و عرض صفاتی كه در خور ممكن و واجب است او را ساكت نموده بود اما محض اینكه برساند كه رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم كه نور اول و عقل اول و صادر اول و سایر موجودات در ظل تفوق و تقدم اوست آن طور اظهار عبودیت و فروتنی كند و علی علیه السلام به آن فضایل و علوم و اوصاف و خصایص كه در زمان مباركش جمعی او را به خدائی ستودند آن درجه از این امر اجتناب و تحاشی فرماید و در مراسم عبادت و خشوع و عبودیت و خضوع آنگونه نمایشها دهد و از خوف خدای همه وقت بی خویش گردد و غالی را بكشد و بسوزد «و كفی لی فخرا ان اكون لك عبدا» بلكه «انا عبد من عبید محمد» فرماید و حسین علیه السلام با آن قربت به رسول خدا و آن فضایل بی مبتدا و منتها به آن طور در امر دین خدا از جان و مال و اهل و عیال بگذرد و آن مناجات و مكالمات را در حضرت قاضی الحاجات به عرض رساند و حضرت سجاد به آن علوم و مفاخر فاخره آن طور قبول اسیری و حمل قید اسارت فرماید با اینكه خود فرماید اگر از علوم خود و پاره ای مراتب سخن كنم چنین و چنان شود و دائما روز به روزه و شب به عبادت گذارد و باقرین علیهماالسلام به آن بحار علوم و كنوز معارف و معادن عوارف منزوی و شهید شوند



[ صفحه 262]



و موسی بن جعفر با آن مقامات عالیه كه او را جماعتی خدا خواندند آن طور در محبس بغداد عبادت و شكر فراغت فرماید تا نوبت به فرزند ارجمندش امام رضا علیه السلام افتد كه درجات فضائل و علوم و مفاخر و مآثرش از آفتاب تابان در پهنه ی مرو و خراسان روشن تر گردید در تمام مجالس منعقده آن بیانات و اجوبه از آن حضرت در توحید و غیره صادر شد كه از هیچ بنده ی موحدی شنیده نشده و نخواهند شد دیگر چگونه مأمون و دیگران می توانند برای اجرای قصد و بغض خود پاره ای سخنان بگویند و بعضی نسبتها در میان آورند كه اسباب شبهه ی پاره ای عوام گردد.

اما مأمون چون اینگونه جوابی كه مقرون به برهان و شامل آغاز تا انجام بود بشنید قینا جز اسباب مزید جلالت و استحكام عقیدت مردمان در حق آن حضرت و فزونی ندامت و خسارت خودش حاصلی نبرد «و لا یحیق المكر السی ء الا باهله».

و از این رو حضرت امام خبر از داستان حضرت عیسی و مریم علیهماالسلام و آن آیات شریفه داد كه خواست بنماید كه در قرآنی كه به رسول خدای نازل شده است و از حكایات ائمه ی سلف و انبیای سابقین و كلمات جماعتی كه از روی حمق و جهالت در حق ایشان صادر شد و بعضی را خدا خواندند و در این مندرج است ثابت است كه هرگز هیچ پیغمبری و زنی از خانواده ی ایشان مثل مریم با آن جلالت قدر به چنین جسارتی قدرت و جرات نیافته و در خاطر نگذرانیده اند و اگر نسبتی داده اند از جهال و ضلال خلق بوده است.

پس اگر در حق علی علیه السلام و بعضی از ائمه هدی نیز حرفی بزنند از آن است كه آثار و اطوار و معاجیز و علاماتی كه از این مشاعل بزم آفرینش نمایش گرفته است افزون از حد بشر بوده است این است كه مردمی سینه تنگ و جاهل نسبت الوهیت داده اند چنانكه عادت دیرین حمقا و جهال روزگار است اما چنانكه خدای در حق ایشان در قرآن كریم خبر می دهد می خوردند و افزون از بدل مایتحلل دفع می شد و آن وجودی كه بقای جسم او به موجود متغیری و زایلی دیگر است چگونه



[ صفحه 263]



می تواند با دارائی جسمیت و كمال حاجتمندی و صورت امكان و حدوث رتبت واجب و قدیم و دائم و قائم بالذات و غنی بالذات را دریابد چه همان نمو و ترقی و بقای جسم او به اشیاء حادثه دلیل بر حدوث اوست و هر حادثی محدثی می خواهد و هر ممكتی حكایت از واجب كند و هر جسمی مركب است و هر مركبی ذو اجزاء است و عدم وجوبش واجب و برهانی است و ذات لایزال از حدوث و تركیب و زوال منزه است زیرا كه تركیب عین حاجت است و هو غنی بالذات و هر محتاجی را یك وقتی لزوما زوال است و هو متعال عن الزوال.

این است كه فرمود پس این حال هر كس برای انبیاء ادعای ربوبیت و برای ائمه ادعای نبوت و برای غیر ائمه ادعای نبوت نماید یا برای غیر از امام ادعای امامت كند ما از وی بیزار هستیم در دنیا و آخرت چه خدای را شئونات و عظمت الوهیتی است كه هیچ مخلوقی و پیغمبری را نشاید و هیچ موجودی را موجود نگردد و هم چنین مرتبت نبوت مخصوص به انبیاء است و غیر از نبی را آن ارتقا نشاید و ائمه هدی صلوات الله علیهم دارای رتبت نبوت خاتم الانبیاء نیستند و سایر مخلوق را استطاعت و بضاعت و روح و استطاعت ادراك مقام امامت و ولایت نیست و چون قول و تصدیق هر مقامی را نسبت به دیگری دادن مخالف دین و ناموس خدا و نظام عالم و امور معادیه است و برای هر مقامی منزلتی و روحی و شئونات و درجات و نوری است كه مخصوص به خود آن است پس هر كس بر خلاف این ترتیب و این مقامات سخنی و عقیدتی پیش آورد دلیل بر كفر و زندقه و ضلالت و غوایت یا غلو اوست و ما از وی بیزاریم.

و در این كلام اخیر ثابت فرمود كه این مقام بعد از حضرت سید الانام مخصوص به ائمه ی هدی كه از نسل مبارك آن حضرت هستند می باشد ودارای نشان و تمثال و جلال و جمال ایزدی ایشان هستند پس اگر مأمون و امثال او مدعی این مقام شوند یا دیگری ایشان را دارای رتبت امامت داند رسول خدا و ائمه ی هدی از همه



[ صفحه 264]



در دنیا و آخرت بیزارند.

عجب است كه مأمون با آن اقتدار خلافت و سطوت سلطنت این بیانات را می شنید و جواب نمی راند یعنی هیبت عرض ولایت او را به اینگونه جرأت و جسارت نمی داد پس صورت سؤال را تغییر داد و از شعله ی حسد كه در قلبش جای داشت گفت ای ابوالحسن در باب رجعت چه فرمائی امام رضا علیه السلام فرمود: «انها لحق و قد كانت فی الامم السالفة و نطق بها القرآن و قد قال رسول الله صلی الله علیه و و آله و سلم یكون فی هذه الامة كما كان فی الامم السالفة حذو النعل و القذه بالقذة»

رجعت حق است و به راستی خواهد آمد چه در امتهای پیشین نیز چنین بوده است قرآن به آن ناطق است و رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید در این امت می باشد هر چه در امتهای سابق بوده است مطابق نعل و نعل و پر تیر به پر تیر یعنی بدون هیچ تفاوتی. «و قال علیه السلام اذا خرج المهدی من ولدی نزل عیسی بن مریم فصلی خلفه و قال علیه السلام بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا فطوبی للغرباء قیل یا رسول الله ثم یكون ماذا قال ثم یرجع الحق الی اهله» و رسول خدا فرمود چون مهدی از فرزندان من بیرون آید عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان فرود آید و در عقب سر او نماز گذارد یعنی مأموم مهدی گردد و فرمود اسلام چون بدایت گرفت غریب بود و به زودی عود كند و غریب باشد پس خوشا و خنكا احوال غربا عرض كردند یا رسول الله البته بعد از آن چه خواهد شد فرمود از آن پس حق به اهل خود برمی گردد.

راقم حروف گوید: از لفظ خروج كه می فرماید چون خروج نماید ثابت می شود كه حضرت صاحب الامر و الزمان عجل الله تعالی فرجه از هنگام غیبت صغری تا آخر الزمان زنده است چه خروج مخصوص به زندگان است و نیز بازمی نماید كه در محلی و حالتی اختفاء است چه اگر جز این بودی خروج نمی فرمود بلكه ظهور می نمود و از اینكه فرمود عیسی بن مریم علیهماالسلام از آسمان فرود می آید و در عقب سر آن حضرت نماز می گذارد معلوم می شود دیانت



[ صفحه 265]



عیسی علیه السلام بر حسب باطن همان اسلام است و همیشه دین اشرف و اكمل و اتم همان دین اسلام است چنانكه كرارا به ان مطلب با ادله ی كثیره اشارت رفته است و از این است كه مسیح با رتبت جلیل اولوالعزمی و رسالت در امامت آن حضرت نماز می كند و اطاعت می فرماید.

و اینكه فرمود اسلام در ابتدای ظهور غریب بود بر همین معنی دلالت می نماید زیرا كه غریب بودن فرع آن است كه در اوقاف سابقه چندانكه تقاضای اظهار شعب آن بوده است معمول بوده است منتهای امر در اسم و رسم و لباس دیگر نمایش می گرفته است به موجب حكمتهای آسمانی جلوه می داده است و در ایام فترت و بعد از در آغاز زمان اسلام كه به تازه ظهور دیگر نمود و مخالف و منافق بسیار بود در حالت غربت بود تا از بركت رسول خدای قوت یافت و گروهش بسیار شد و زمانی با حال اقتدار و قوت بماند تا گاهی كه خلافت را حالت سلطنت دادند و متقلبان زمان به تغلب بر مسند بنشستند و آثار و قوانین اسلام را ضعیف خواستند تا سلطنت خود را قوی كردند و امور مسلمانان را به میل خاطر و سلیقه خویش ترتیب دادند و ائمه هدی وارثان مسند خلافت را مقتول و مهجور ساختند و اسلام غریب گردید و روز تا روز بر غریبی آن می افزاید چندانكه كمتر كسی به آن كیش و آئین بر جای می ماند تا گاهی كه نوبت ظهور سلطنت حقه و خلافت صحیحه حضرت حجة الهی نوربخش ماه و ماهی و سفیدی و سیاهی می گردد.

و این وقت اسلام در نهایت غریبی باقی است آنگاه از بركت آن حضرت و میمنت اعطاء حق بذیحق جانب قوت و رفعت می گیرد و از آن غریبی و غربت بیرون می آید و چه خوش است حالت غربا و كسانی كه با قلت عدد و یار و مدد و وجود مخالف و معاند فریب شیطان را نخورند و در حال غریبی بر دین اسلام بپایند و به اندیشه باطل دیگران مضمحل و از عقیدت خود منفصل نگردند و این هنگامی است كه خدای اسلام را از غربت بیرون می آورد و حق به اهلش رجوع



[ صفحه 266]



می نماید و صاحب الامر و الحق و الزمان صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه و نحن فی ظله و عافیته ظهور می فرماید.

در باب تناسخ و تعیش مسوخات و عدم دوام و نسل آنها

این وقت مأمون عرض كرد یا ابالحسن در حق كسانی كه به مذهب تناسخ قائل هستند چه می فرمائی؟ امام رضا علیه السلام فرمود: «من قال بالتناسخ فهو كافر بالله العظیم مكذب بالجنة و النار».

هر كسی قائل به تناسخ باشد به خداوند عظیم كافر و بهشت و دوزخ را مكذب است و منكر، مأمون عرض كرد پس در باب مسوخات چه فرمائی فرمود «اولئك قوم غضب الله علیهم فمسخهم فعاشوا ثلاثة ایام ثم ماتوا و لم یتناسلوا فما یوجد فی الدنیا و الاخرة من القردة و الخنازیر و غیر ذالك مما وقع علیه اسم المسوخة فهی مثل لا یحل اكلها و الانتفاع بها».

این مردم گروهی بودند كه خدای تعالی برایشان خشم كرد و آنها را مسخ فرمود و چون مسخ شدند تا سه روز بعد از مسخ شدن بزیستند و از آن پس بمردند و از آنها نسلی در جهان نماند و تناسلی ننمودند پس هر چه یافت شود در دنیا و آخرت از قرده و خنازیر یعنی بوزینگان و خوكان و غیر آنها كه نام مسخ بر آنها نهاده اند شبیه و مانند مسوخ است و خوردن گوشت و اعضای آنها و سود بردن به آن حرام است.

راقم حروف گوید: در طی كتب سابقه به مذهب تناسخ و انواع مسوخات كه افزون از سی گونه حیوان است اشارت رفته است و از این خبر مبارك معلوم می شود كه آن جماعتی را كه خدای تعالی به صورت بوزینه و خوك و غیر آن مسخ فرموده و در قرآن مجید یاد شده اند باقی نماندند و تناسلی نداشتند و اینكه امروز می گویند بوزینه یا خوك یا فیل یا بعضی جانوران دیگر مسخ شدگان هستند و گمان می برند كه از نسل همان مسوخات سابقه اند نه چنان است و از آنها نسلی نبوده است بلكه شبیه به آنها می باشند و اینكه فرمود در دنیا و آخرت یافت می شوند غرابت دارد و البته امام علیه السلام



[ صفحه 267]



به آنچه در دنیا و آخرت موجود است عالم است.

و این معنی مخفی نباشد كه چنان نباید پندار نمود كه سبب حرمت گوشت مسوخات آن است كه از نخست به صورت آدمی بوده اند چنانكه پاره ای از عوام می گویند بلكه به واسطه جهات طبیه و ضررهای عمده ای است كه در لحوم و دماء و اعضای آنها می باشد و هر یك در كتب طبیه و خواص الحیوان مسطور است و در طی این كتب شریفه نیز در پاره ای مقامات مذكور شده است.

و چون مأمون این جواب را بشنید عرض كرد: «لا ابقانی الله بعدك یا اباالحسن فوالله ما یوجد العلم الصحیح الا عند اهل هذا البیت و الیك انتهی علوم ابائك فجزاك الله عن الاسلام و اهله خیرا».

ای ابوالحسن خداوند مرا بعد از تو زنده نگذارد سوگند به خدای علم صحیح جز در حضور اهل این خانواده رسالت و به حضرت تو پایان می جوید علوم پدران تو علیهم السلام یعنی نزد دیگری نیست پس خداوند تو را از اسلام و مسلمانان جزای خیر دهاد.

راقم حروف گوید نمی دانم با این درجه اذعان مأمون كه علوم آباء آن حضرت علیه السلام به آن حضرت پایان گرفته است چگونه رضا می داد كه با وجود حضرت رضا علیه السلام راضی گردد كه یك كلمه در اوامر و نواهی سخن كند و در امور عباد و بلاد اندر شود اما مشتهیات نفس اماره مانع ادراك سعادت و مؤید تحصیل هر گونه شقاوت است.



چون زند شهوت در این وادی دهل

چیست عقل تو فجل ابن الفجل



حرص شغل و حرص مال و حرص جاه

افكند از ماه اندر قعر چاه



نفس اماره تو را مأمون كند

كافر اندر حضرت بی چون كند



برخلاف حق و آداب رضا

دامنت پر گردد از خون رضا



حسن بن جهم گوید: چون امام رضا علیه السلام به پای خاست در متابعتش برفتم و آن حضرت به منزل خود تشریف فرما شد من نیز به خدمتش در آمدم و عرض كردم یا



[ صفحه 268]



ابن رسول الله سپاس خدای را است كه رأی جمیل امیرالمؤمنین را درباره ی تو موهوب فرمود و او را بر آن داشت كه در حق تو این گونه تكریم نماید و قول تو را این چند قبول و مقبول شمارد.

آن حضرت فرمود: «یا ابن الجهم لا یغرنك ما الفیته علیه من اكرامی و الاستماع منی فانه سیقتلنی بالسم و هو ظالم لی اعرف ذلك به عهد معهود الی من آبائی عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فاكتم هذا مادمت حیا» ای پسر جهم فریب این را اكرام مأمون را نسبت به من و میل به شنیدن كلام مرا مخور چه زود باشد كه مرا به زهر جفا می كشد و بر من ستم نماید و می دانم این مطلب را به واسطه ی عهد معهودی كه از پدران من از رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم به من رسیده است پس تا من زنده هستم این مطلب را پوشیده بدار.

حسن بن جهم می گوید: من این حدیث را با هیچ كس در میان نیاوردم تا گاهی كه حضرت امام رضا علیه السلام در زمین طوس به زهر شهید شد و در دار حمید ابن قحطبه ی طائی در همان قبه كه هارون الرشید مدفون شده بود از یك طرف آن قبر مدفون گردید.

و نیز در عیون اخبار از حسین بن خالد صیرفی مسطور است كه گفت: امام رضا علیه السلام فرمود: «من قال بالتناسخ فهو كافر» هر كس قائل به تناسخ باشد كافر است بعد از آن فرمود: «لعن الله الغلاة الا كانوا یهودیا الا كانوا مجوسیا الا كانوا نصاری الا كانوا قدریة الا كانو امر جئة الا كانوا حروریة ثم قال علیه السلام لا تقاعدوهم و لا تصاقبوهم و ابروا منهم بری ء الله منهم».

خداوند جماعت غلاة را یعنی آنان را كه در حق علی علیه السلام غلو كردند یعنی از حد در گذشته و قائل به خدائی او شدند یا در درجات ما افزون از اندازه بلند كردند این چنین مردم گوئیا یهود یا مجوس یا نصاری یا قدریه یعنی معتزله كه قائل به تفویض هستند و گویند خداوند تعالی افعال بندگان را به ایشان مفوض نمود و حوادث را به غیر قدرت خدا دانند كاش طایفه ای از مرجئه بودند كه ایشان



[ صفحه 269]



را اشاعره گویند و افعال را منسوب به خدا دانند و لازمه ی قول ایشان بطلان ثواب و عقاب است كاش حروریه بودند كه طایفه ای از خوارج هستند یعنی غلاة از جمیع این طبقات كه بعضی قائل به سه خدا و بعضی به دو خدا و بعضی به فرزندی خدا و بعضی به پرستش آتش و ستاره و برخی به این عقاید مذكوره بودند بدتر هستند آنگاه فرمود با ایشان هم نشین نشوید و با ایشان نزدیك مگردید و از ایشان بیزاری جوئید كه خدای از ایشان بیزار است.

و سبب این فرمایش ممكن است یكی این باشد كه چون عقاید مردم در حق هر چیزی و هر كسی به اندازه ی شأن و مقام او قوت می گیرد و به دیگران نیز سرایت می كند و موجب فساد می شود مثلا كسی كه آفتاب پرست یا گوساله پرست یا آتش پرست یا ستاره پرست یا بت پرست باشد چون معبود او چندان محل قبول واقع نمی شود و اثرات و خوارق عاداتی نمی نماید كه عابد و پرستنده ی او را عقیدتی استوار كالنقش فی الحجر پایدار بماند اما كسی كه به پاره ای انبیاء عظام كه دارای معجزات و خوارق عادات و احیای اموات و پاره ای كرامات عالیند عقیدت خاصه ای كه علاوه بر مقام بشریت و رتبت نبوت است پیدا نماید كارش مشكل و فسادش معضل باشد و مردمان به واسطه ی اقامت برهانی كه در حق مراد یا معبود خود می كند زودتر بدو راغب و مایل شوند و فساد این عقیدت از عقیدت آن بیشتر و دنباله اش دراز و زمانش مطول تر است. چنانكه هم اكنون مشهود است كه آن طبقات كه قائل بر علو مراتب انبیاء و غلو در حق ایشان هستند در روزگار بسیارند و عقاید چند هزار ساله را از دست نداده اند لكن سایر طبقات بت پرست یا آتش پرست یا آفتاب و ستاره و گوساله پرست در كمال ضعف و اضمحلال هستند و محسوس است كه مدتی دیر برنیاید كه این عقاید از میان برود اما آنانكه در حق اولیاء و انبیاء خصوصا حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام به آن معجزات و كرامات و خوارق عادات و اطوار و آثار كه از سایر اولیاء و انبیای سلف بیشتر جلوه گر شده است غلو نموده اند چون فسادش بیشتر



[ صفحه 270]



و دوام و قوامش بیشتر است از این روی میفرماید این طائفه غلاة از سایر طبقات بدتر هستند و چون بعضی كسان در مقام آن حضرت نیز غلو داشتند این بیانات وافیه را بفرمود تا زبان معاندان كوتاه گردد.